چشم هايش از سکوت
خط و خالش از غرور
قلب سرخ و وحشي اش
مثل شر و مثل شور
*
توي سينه ام نشسته است
يک پلنگ سر به تو
سرزمين او کجاست؟
کوه و جنگل و درخت ، کو؟
اين قفس چقدر کوچک است
جا براي اين پلنگ نيست
او که مثل کبک، خانه اش
زير برف و کنج تخته سنگ نيست
پنجه مي کشد به اين قفس
رو نمي دهد به هيچ کس
او پر از دويدن است
آرزوي او
رفتن و به بيشه هاي آسمان رسيدن است
*
آي با توام ، نگاه کن
امشب اين پلنگ
از دل شب، اين شب سياه
جست مي زند
روي قله سپيد ماه!
 
 
عرفان نظر آهاري


اشعار شاعران معاصر منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پی پال LOwmik اینترنت سرا اجناس فوق العاده سما مطلب انجمن بلوچستان صبرم سر اومد آهنگ قدیم